روستاي نظم آباد اراك

متن مرتبط با «وبلاگ حکایت ما» در سایت روستاي نظم آباد اراك نوشته شده است

عام ماشاالله . !!

  •     اَمرو داشتم می رفتم باغ شِنگِزار حالم خوب نابود که یهو یه دلالی سر ِراما گرفت گف عام ماشالله  چِکا چینی شُل شُل شُل را می ری نا کُنَه مریضی . گفتم آره عامو جُن زانویام ذوق می زنه چینی تیر می کشه ک, ...ادامه مطلب

  • تخریب ساختمان قدیمی در خیابان گلها براثر بارندگی

  • خدمات عمرانی

  • تعویض وجابجایی تیربرق آسیب دیده خیابان چهارباغ توسط زحمتکشان اداره برق , ...ادامه مطلب

  • عام ماشالله و یَرَقُون خوردن . (با گویش نظم آبادی )

  • دیروز عام ماشالله یا دیدم سوار خرش نِک و نال (1) کُنُن داره می ره ب, ...ادامه مطلب

  • مجتمع هفت آسمان

  • روستایی که در میان نا هماهنگی مسئولان در حال تغییر کاربری است

  • جهاد کشاورزی وظایف خود را  انجام نمی دهد بخشدار سابق مرکزی در خصوص ساخت و سازهای غیر مجاز روستای نظم آباد گفت: در تمامی روستاهایی که ارزش زمین های آن نسبت به سایر روستاها بیشتر است ساخت و سازهای غیرقانونی بسیاری انجام می گیرد. در مورد تخلفات روستای نظم آباد بخشداری طی نامه ایی گزارش این تخلفات را به, ...ادامه مطلب

  • جلسه بررسی مشکلات اراضی روستای نظم آباد درفرمانداری برگزار شد

  • به گزارش روابط عمومی فرمانداری ،بمنظور بررسی اختلاف  فی مابین بنیاد مسکن شهرستان واهالی روستای نظم آباد جلسه ای به ریاست قربانی معاون برنامه ریزی وامور عمرانی فرمانداری وباحضور مدیر بنیاد مسکن شهرستان اراک ،بخشدار مرکزی ،شورای اسلامی روستاودهیار نظم آباد ساعت 10 صبح امروز درمحل فرمانداری برگزارو پس از بحث تبادل نظرمقرر گردید.. 1-دهیار روستای نظم آباد گزارش کاملی از شرح ماوقع واختلاف اهالی با بنیاد مسکن تهیه وبه فرمانداری تحویل نماید. 2-مقرر شد با حضور فرماندار ومدیرکل بنیاد مسکن استان،مدیر بنیاد مسکن شهرستان،اعضای شورای اسلامی ودهیار روستا ی نظم آباد از محل اراضی  مورد اختلاف بازدیدمیدانی شود ودرخصوص رفع مشکل تصمیم گیری و اقدام نمایند. ,جلسه بررسی صلاحیت وزرا,جلسه نقد و بررسی ماه عسل,جلسه نقد و بررسی ...ادامه مطلب

  • ماجرا های عام هیبت الله .(قسمت اول )

  • باسمه تعالی   (مقدمه )   مردم فارس زبان در سراسر ایران  همه با یک لهجه  صحبت نمی کنند . در هر  شهر و دیاری در عین اینکه فارسی صحبت می کنند . لحجه خاص خود را دارند . البته این لحجه ها  اخیرا ًبا توسعه وسایل ارتباط جمعی چون رایو و تلویزیون روز به روز ضعیف تر شده  و کم کم به فراموشی سپرده می شود . در روستای نظم آباد اراک  با وجود فاصله کم با اراک  در قدیم دارای گویش خاصی بوده که هم اکنون  کمترکسی با آن تکلم می کند . البته لحجه روستای نظم آباد بسیار نزدیک به همان لحجه قدیم اراک  بوده . بجز  موارد اندک در برخی واژه ها . تصور می کنم این لغات و واژه ها نزدیک به لحجه لری باشد . سعی کرده ام در این حکایت و داستانی که در ذیل می آید   این واژه ها را بکار گیرم .  شاید بتوان از  فراموش شدن آنها جلو گیری کرد  .  توضیح اینکه اسامی و موضوع  داستان تخیلی است گر چه  در بعض موارد نزدیک به واقعیت می باشد .                                                ماجرا های عام  هیبت الله  .(قسمت اول )  دَم دَمای غروب بود سوار خر داشتم می رفتم خونه نزیک چا بلبل (1)   تو چال خرابا (2) راس جَدِه قشلاق  (3) دیدم یه عده, ...ادامه مطلب

  • ماجراهای عام هیبت الله قسمت دوم

  • این دفه  اگه مُرافه بَشه مِث مُولُو (1)کنار وامیسم(2)   می پام . به مُو چِه  هما بَزنن تا از اون بیشتر . پیش خودم گفتم اَمرو (3) برم تو باغ کِت و فِت کنم (4)  دِسخاله  و تیشه ورداشتم هَشتَم (5) تو خورجین خره و را اِفتادُم دَم اِسل باغ نو که رسیدم دیدم چَن نفر متر گرفتن دَسشون دارن کمرای چال روخونیا مِتر می کنن . ماشین خاک میارن می ریزن رو کمرا  و کِپ (6) می کنن . از گرده خره پریدم پایین . رفتم جلو گفتم چطو (7) می کنید اینا خو مال کسی نابوده . پسر عام سیف الله با یه چویی قَدِ چو سار (8)  آمد طرفم گفت چی شی می گی بری خودت . مگه خبر نداری . آقام هر وقت ماخاسته . از صَرا (9) بیایه  خونه  با خرش همون خر جَفتیه (10) از این جو (11) رد می شده . تازه چند دَفه (12)   سار آزُغه (13 ) انداخته اینجو  . هی چوشا(14) تِکُن تِکُن (15) می داد . یه دَس کشیدم به کَلّم . هَنی (16) قُلمّه (17) سرم درد می کَد . دیدم چارتا بِراراش(18) با چُو از چال روخونه در آمدن  دَر . گفتم آره  راس می گی . یخورده که فِک کردم یادم آمد خدا بیامرز آقات همیشه  از اینجو رد می شد. هَشتُم و (19) و رفتم . یه کمی که رفتم نزیک باغ د,ماجراهای مرداک,ماجراهای سندباد,ماجراهای تن تن ...ادامه مطلب

  • حکایت ما و آن سه گاو

  • حتما شنیده اید . سه گاو  سفید و سیاه و قهوه ای در جنگل خوش و خرم دور از آدمیزاد این حیوان دو پا  زندگی می کردند . چون باهم بودند و یکدل و متحد شیر نمی توانست  به آنان آسیبی بزند . شیر با روباه مکار مشاوره کرد . او راهکاری به شیر آموخت که یقین داشت نیم خورده لاشه  گاو ها به او  خواهد  رسید . و آن راهکار این بود که روباه با چرب زبانی به گاو سیاه و قهوه ای القا کرد که این گاو رنگش سیاه است . با شما هم خوانی ندارد حیف نیست  با او دوست و رفیق هستید و ... او را جدا کرد  جدا شدن و تفرقه همان خوراک شیر شدن همان  پس از چند روز سراغ گاو قهوه ای رفت  وقتی گاو سفید تنها شد فهمید جریان چیست ؟ هنگامی که دید شیر بسویش می آید گفت من آن هنگامی خورده شدم که گاو سیاه خوراک شیر شد . حالا حکایت  ما  اهالی نظم آباد است . بخوبی بیاد دارم شاید کودکی ده یازده ساله بودم که نظم آبادیها تصمیم گرفتند  جای خانه های شرکت نفت  جنب خیابان هپکو کنونی را دو باره پس از اصلاحات ارضی  بکارند . همه مشغول بکار بودند که  یکباره دیدم عده ای با قمه ها و چوب چماق بسوی مردمی که در حال درو بودند  حمله کردند ( نوچه های آقا سام  بو,حکایت ما و خدا,حکایت ما و آسیاتک,وبلاگ حکایت ما ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها